مصاحبه با استاد علی اکبر خانجانی (بخش اول)
-------------------------------------------------
س: آیا شما با علم و پیشرفتها ی تکنولوژیکی مخالف هستید ؟
ج: من ماهیّت هر چیزی را نشان می دهم و اگر در ماهیّت چیزی ، شرّی مشاهده شد من با آن شرّ مخالف نیستم بلکه هشدار میدهم. زیرا شرّ صورت دیگر خیر است. من شاهد و ناظر و نشان دهنده هستم نه قاضی.
س: وبلاگ شما اساساً بدبین و مأیوس و گزنده و تلخ است ، چرا؟
ج: همه خوش بین و امیداوار و بذله گو هستند بگذار یکی هم به گونه ای دگر ببیند و بگوید تا تعادلی پدید آید.
س: دین شما چیست ؟
ج: من پیرو دین خدا هستم و اگر عموماً از اسلام و تشیّع سخن می گویم بدان دلیل است که از این درب بر دین خدا وارد شده ام همانطور که زبان من فارسی است و از درب این زبان بر جهان منطق وارد شده ام .
س: شما دانش خود را از چه مکتب و فلسفه و یا استادی فرا گرفته اید؟
ج: در این باره در یک زندگینامۀ کوتاه در همین وبلاگ سخن گفته ام ، از مکتب معرفت نفس.
س: وبلاگ شما با توجه به وسعت و عمق مطالب و تلاش شما ، مخاطبین اندکی دارد، چرا؟
ج: اولاً اینکه فقط سه ماه از آغاز کارمان می گذرد و هیچ تبلیغ هم نشده ایم . و ثانیاً اگر هیچ مخاطب و بیننده ای هم نداشته باشیم باز هم انجام وظیفه می کنیم و با خودمان حرف می زنیم در ملاء عام.
س: زمزمه می شود که شما جادو گرید!
ج: این جادوی صدق و معرفت نفس و ایمان است.
س: چگونه بیماران لاعلاج را درمان می کنید ؟
ج: به روش همدردی و همدلی و بواسطه همان جادو.
س: آیا همه بیماران را شفا می دهید؟
ج: صادقان و کافران منکر را . دسته اول بواسطه صدقشان شفا می یابند و دسته دوم اگر از کفر خود توبه نکنند دو باره به همان مرض یا مرض بدتر مبتلا می شوند و این از اراده بنده کاملاً خارج است.
س: مقالات شما تقریباً همه رشته های علمی و تخصصی را در بر می گیرد. این چگونه است ؟
ج: هر که خود را شناخت همه چیز را شناخت.
س: آیا شما مرید هم دارید؟
ج: من خودم در همه عمرم مریدی صدها نفر را نموده ام. من بهترین مرید این دورانم. هر کسی هم فکر کرده که مرید من بوده است خودش بهتر می داند که دروغ می گوید البته اگر دیوانه نباشد.
س: آیا شما از زندگی راضی هستید در حالیکه نه هیچ دنیایی دارید و نه منصب و شهرت.
ج: من فکر میکنم که یکی از راضی ترین آدمهای رو ی زمین باشم.
س: آیا خود شما هرگز بیمار شده اید ؟
ج: من یک بیمار مادرزاد هستم و از بیماری خود نیز با تمام وجود ممنونم و هرگز به طبیبی هم رجوع نکرده ام.
س: با اینکه هیچیک از حدود هفتاد جلد کتابهای شما منتشر نشده است هنوز هم شبانه روز می نویسید . چرا؟
ج: اول اینکه من در درجه اول خودم هرگز قلباً مشتاق انتشار آثارم نبوده ام. دوم اینکه نوشتن برای من مثل نفس کشیدن است و بدون آن می میرم. من می نویسیم پس هستم. من قلم خدا هستم.
س: چند سال است که شب زنده دار هستید؟
ج: از پنج سالگی تاکنون.
س: آدمها یا شما را شدیداً دوست دارند و یا شدیداً نفرت دارند. چرا؟
ج: هیچکس نمی تواند مرا دوست نداشته باشد زیرا من همه را دوست دارم. منتهی برخی از دور و برخی از نزدیک تاب تحمل مرا دارند.
س: چرا اکثر آدمها در رابطۀ شما بسرعت احساس ناجیگری می یابند و کوس انالحق می زنند ؟
ج: زیرا من نظر بر ذات و حق وجود شان دارم و خدای هر کسی را مخاطب می سازم و او را به خدایش متصل می کنم.
س: نظر شما دربارۀ سلسله های درویشی چیست؟
ج: رهبران اکثر این سلسله ها را از نزدیک درک کرده ام. من هنوز درویشی ندیده ام.
س: آیا شما درویش هستید؟
ج: من درویش نیستم ولی کسی در من است که درویش است.
س: آیا بنظر شما مهدی موعود یا مسیح موعود واقعیت دارد؟
ج: آری . ولی نه در آسمانها و نه در چاه. بلکه مثل یک آدم عادی در میان مردم زندگی می کند ولی فقط انگشت شماری او را درک و تصدیق می کنند. هر گاه تعداد شان به سیصد و اندی رسید ظهور جهانی می یابد.
س: آیا شما این موعود را هرگز در بیداری دیدار کرده اید؟
ج: آری . من حتی خدا را هم نادیده نپرسیده ام.
س: آیا هدف شما از این وبلاگ چیست ؟
ج: آماده سازی برای ظهور ناجی آخرالزمان .
س: در یک کلام ، بنظر شما امروزه تعریف کافر و مؤمن چیست ؟
ج: مؤمن کسی است که در درجات به زنده بودن امام یا ناجی آخرالزمان بعنوان تجلّی حق، یقین دارد و شبانه روز در انتظار دیدار یا ظهور اوست. و در این راستا از پای نمی نشیند. غیر از این کافر است متعلق بهر مذهب و مسلکی . این حداقل ایمان است.
س: نام مذهب شما چیست ؟
ج: امامیه . به معنای باور به تجلّی پروردگار در یک انسان.
مصاحبه با استاد علی اکبر خانجانی (بخش دوم)
سوال :
ظاهر بیرونی شما انطباق و مشابهتی با مذهبیون ندارد. طبق گفته خودتان تحصیلات قابل قبولی ندارید، بویژه تحصیلات دینی، تعاملی با حوزه و دانشگاه هم نداشته اید و در محضر علماء بزرگ نبوده اید. به همین دلیل است که قبول کردن حرف هایی که در ارتباط با مذهب و معنویت می گویید، برای امثال بنده آسان نیست. به چه دلایلی موجه است که حرف ها و نظرات شما را درارتباط با اسلام و قرآن، لااقل افرادی مثل من، جدی بگیرند؟
جواب:
اگر خداوند بخواهد کاری کند، هر طور که بخواهد و از هر طریقی که بخواهد آنرا به انجام می رساند. چه چیزی می تواند خدا و کار خدا را محدود کند. خداوند مجبور نیست که مطابق قراردادها و عادات مرسوم عمل کند. هیچ کس نمی تواند برای او تعیین تکلیف کند یا دست او را ببندد. هیچ کس مجاز نیست او را مؤاخذه کند. البته همین بهتر است که نظرات مرا درباره اسلام و مسائل دینی نپذیری چون در این زمینه نظر خاصی هم ندارم. یعنی سواد اسلامی و مذهبی ندارم و نه فقط صاحب نظر نیستم بلکه دارای نظر هم نیستم . این چیزی است که درباره خودم می دانم. اما بهتر است تو درهایی را در زندگی ات باز کنی. نه برای من، چون قصد ندارم هیچ وقت به زندگی تو یا افکار تو وارد شوم. این را برای امکان های دیگر زندگی ات می گویم… گمان نکن که نظر خداوند شبیه به نظر انسان است یا اینکه او بر حسب روش های تفکر و تشخیص انسان، قضاوت می کند… اما برای هر مقصودی راه معینی وجود دارد.اگر با مدرسه و دانشگاه رفتن، انسان خدا را می یافت و حقیقت را تجربه می کرد پس تو و افرادی مانند تو، کسانی که از این راهی که تو می گویی رفته اند، باید نور یافته و متصل به خدا باشند. اگر اینطور بود، که مسائل بشر، خیلی پیش از اینها حل می شد و الان زمین پر از مردان حق و صالحان خدا آسا بود ولی اینطور نیست پس مبنای نظر تو، اشتباه است و مفروض تو مردود است. این مثل آن است که بگویی برای آنکه عشق را تجربه کنی و عاشق شوی باید فلان کتاب ها را بخوانی، لباس قرمز رنگ بپوشی، چند نفر هم شهادت دهند تا بلکه تو به تجربة عشق نائل شوی. برای هر چیز مسیری طبیعی وجود دارد اما مگر تو این مسیرها را می دانی یا آنچه می دانی همة آن چیزیست که در علم الهی وجود دارد.
سوال :
آیا شما حاضر به مناظره با آقای… هستید ؟
جواب:
حقیقت هست و زنده و فعال است و نشانه های خود را دارد و خود، گویای خود است. مناظره درباره حقیقت به چه کاری می آید؟ آیا می شود درباره بود و نبود خورشید مناظره کرد؟ من می گویم خورشید هست، نور هست، روشنایی هست، این چه احتیاجی به بحث کردن دارد؟ بحث کردن درباره واضحات و بدیهیات و مناظره درباره بود و نبود خورشید، مناظره نیست … این از مناظره درباره خدا و حقانیت های مرتبط با او. اما درباره مسائل مذهبی و اسلامی، ایشان که تو می گویی نمی تواند با من مناظره کند چون اطلاع ایشان درباره مسائل شرعی بسیار بیشتر از من است. ایشان یکی از مراجع بزرگ حل مسائل اسلامی و شیعه هستند و بنابراین باید در این زمینه به من درس بدهند و مسائل مرا جواب دهند. من که در این زمینه ها ادعایی ندارم که بخواهم مناظره کنم. بله درباره برخی از نظریات بنیادی، درباره برخی از مسائل علوم باطنی چیزهایی هست که اگر زمانی نیازی به مناظره باشد با افراد مربوطه، این کار انجام می شود اما در زمینه مذهب و اسلام و شیعه،من حتی در حد یک طلبه هم نیستم.
سوال :
بهتر بگویم از کجا بدانیم که چیزهایی که در باره شما می گویند یا از شما نقل قول می کنند درست است؟
جواب:
میزان قرآن است. اگر آنها هماهنگ با قرآن بود و با کلام خدا هم خوانی داشت، قابل اعتماد است و غیر از این نباید به آن اعتماد کنید. و اگر چهار تن از دوستان و همراهان شناخته شده ام موضوع را تأیید کردند می توانید آن را مربوط به من بدانید.
سوال :
در اسلام ارتباط با ارواح و حلول روح حرام است در حالی که این یکی از مواد درسی شما است. به ما گفتند که شما ارتباط گسترده ای با ارواح دارید و کارگزاران روحی دارید ! گفتند که شما با ارواح انبیاء و اولیاء و ائمه (س) رابطه نزدیک و روحی دارید ! اما تا جایی که ما خوانده ایم و اطلاع داریم در اسلام بحث ارتباط روحی هرگز مطرح نبوده است و از آن به عنوان یکی از بدترین گناهان نام برده شده.
جواب:
اینها که گفتی ، شاید در اسلام حرام نباشد و البته نه از ارکان تعلیم ماست و نه تعلیم ماست. از نظر ما ارتباط با ارواح برای عموم مردم کاری باطل است مگر برای کسی که بر ارواح اقتدار داشته و قدرت فرمانروایی دارد. آنکه در ارتباط باارواح به امکان زنده نام خدا مجهز است و خداوند از این طریق به او اقتدار و تصرف در عالم ارواح را بخشیده است و او را حفظ کرده است. چنین کسانی، خود از اولیاء بزرگ الهی اند و اما اجازه داشتن آنها همیشه به معنای استفاده آنها نیست.